دنـیای ِ غـریبـی ست ...
بـه یکـی کـه دسـت می دهـی
مـی دانـی کـه دیـر یـا زود
از دسـتش مـی دهی !...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم را ساده گیر آورده ای تو
نه مستاجر ، اسیر آورده ای تو
تمام رهن قلبت پیش پیش است
نگو بازم که دیر آورده ای تو....!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حـرفی نـدارم ...
مـن حـاضـرم حـتی جـانم بـه لبـم رسـد ...!
اگـر جـانم تـو بـاشی ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شبها چراغ دلت رو روشن بزار تا فرشته ها راه پاکی رو گم نکنن ،
شبهای بی فرشته خیلی سخت میگذره ، مثل روزهای بی تو !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همه ی درد م این است......
یـک نـفـر در زنـدگی مـن هـست.
.
.
کـه نیـسـت ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من چه می دانستم،
دلِ هر کس دل نیست
قلبها ، ز آهن و سنگ
قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم،
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شیرین سخنم چرا تو دل دل داری
شیرین سخنی عزیز من دل داری
با لب سخن از چه می زنی ، ای بابآ
یکبار بگو هر آنچه بر دل داری
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تومی دانی که من مست تو هستم
تو را از عمق جانم می پرستم
نه امشب کار هرشب بود هرشب
که من آوراه ات اینجا نشستم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ندارم من نظر، جز بر نگاهت
ندارم من طلب، جز روی ماهت
ندارم من دلی، جز عاشق تو
نباشم من دمی، جز در پناهت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم زنده به دیدار توباشد
غلامروی و رخسار تو باشد
تمام روز و شب در فکر این است
مبادا دیگری یار تو باشد ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر امشب مرا ول می کنی تو
چرا اینگونه دل دل می کنی تو
خودم دانم که ماهیگیر خوبی
که آبم را چنین گل می کنی تو .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای
از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز وشب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه وثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق آمد و شد چونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلتنگی چیست ؟ یادگاری از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند !